بسم الله الرحمن الرحیم
«منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفس که فرو می رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات. پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب ...»
این آغازین کلام گلستان اثر استاد سخن و سخنوری سعدی شیرازی است. کسی که به شهادت ادیبان کلامش «سهل ممتنع» است. ویژگی ای که در اثر چند تن از سخنوران پارسی یافت می شود. گویی سعدی کارش بازی با کلمات معمولی است و ساحرانه از آنها ترکیبهایی زیبا و مستحکم استخراج می کند.
چندان در فکر مقایسه ی اثر ادیب بزرگ پارسی با «به همین سادگی» نیستم اما مرور چند نکته هم خالی از لطف نیست.
بستر روایت به همین سادگی یک روز معمولی، یک زندگی معمولی، یک خانواده ی معمولی، یک مادر/همسر/خانه دار معمولی و یک همسایه ی معمولی است. تا اینجا مصالح و مواد اولیه ی کار زندگی اغلب افراد جامعه است، اما نکته اینجاست که میرکریمی با همین مواد اولیه کاری کرده است که گویی ما را از زندگی بیرون کشیده و مدتی به تماشای خود و زندگی خود مشغولمان می کند. و البته به فکر درباره ی خویش. ارزش کار «به همین سادگی» وقتی معلوم می شود که به تماشای تلاش دیگر سینماگران در به تصویر کشیدن همین خانواده و افراد معمولی بپردازیم. تلاشی که در موارد اندکی منجر به خلق اثری تاثیر گذار گردیده. ولی غیر از این موارد اندک وقتی سینماگران ما می خواهند خانواده ای معمولی را نشان دهند خانواده ای پر تعارض را نشان می دهند و می گویند: «واقعیت را نشان دادیم». وقتی قصد به تصویر کشیدن خانواده ای متمول را کردند خانواده ای اشرافی با ثروت و خانه ای افسانه ای نقش زدند و هنگامی که قصد بیان زندگی ساده و فقیرانه را داشتند زندگی افراد بدبخت و بی نوایی را تصویر کردند که گویی از فرط بی چارگی سالهاست زیر خط فقر می زیند.
اسلوب روایتگری داستان در «به همین سادگی» اندکی متفاوت است. فیلم آرام است و به قول کارگردان بزرگترین تنشش سوختن بادمجان هاست. شاید این برای ما که داریم کم کم به دیدن فیلهای 1000 تا 15000 تومانی هالیوودی کنار پیاده روها عادت می کنیم سخت باشد که 90 دقیقه پای به همین سادگی بنشینیم. تنها اجزا برهم زننده ی این آرامش اطرافیان طاهره هستند. کودکان طاهره هستند که برای مادرشان کودکی می کنند، همسایگان طاهره هستند که بیشتر به فکر سر جا بودن شوهای مزخرف عربی خویشند و همسر طاهره که کمتر بین نقشه ها و کارهایش طاهره را می بیند. حتی فکر چایی ای که قرار است با هم بخورند هم در ذهنش به خواب تبدیل می شود.
گاهی احساس می کنم «به همین سادگی» روایت زندگی ما است. حس می کنم رفتار هر کدام از ما مثل فرزندان طاهره است. با همان کودکی ها و بازیها و رفتارها. از نگاه دیگر فیلم «به همین سادگی» فیلم مادران است. البته برای ما که چگونه با مادران رفتار می کنیم. از ویژگی های این فیلم که مدتی است در سینمای ایران مغفول مانده حس «همذات پنداری» است. به جرات می گویم مدتی بود که احساس همذات پنداری در فیلم ها برایم رخ نداده بود. به جهت نگاه واقعی و دقیق فیلم در برخی از قسمت های فیلم احساس همذات پنداری کردم.
«به همین سادگی» فیلم همسران هم هست. وقتی بی توجهی مردی را ترسیم می کند که گرچه از صبح در فکر تامین معاش خانواده است و بسیار کار نیکویی است اما او وظایف خود را به عنوان یک همسر در خانه درست انجام نمی دهد. او برای خانواده اش خستگی کار روزانه را آورده است و برای اینکه این رفتار «امیر» به خوبی نشان داده شود اندکی هم افراط شده. مثلا نخوردن تنها یک تکه از ماهی در غذای مورد علاقه اش(قلیه ماهی) یا فراموش کردن اینکه گفته بوده می خواهد چای بنوشد و یا اینکه بوی عطر طاهره را با بوی سوختنی اشتباه می گیرد.
طاهره سازش کار نیست. در مقابل همسر و فرزندان هم کوتاه نمی آید. او فقط «صبر» می کند. صبر در مقابل آنچه هست. صبر می کند و سرزنش های پسرش برای نیامدن به کلاس زبان را می شنود. صبر می کند و رفتارهای همسایه هایش از خواستن ظروف برای عقد تا تمسخر همسایه ی جوان برای شکل پوشش و آرایش می شنود. صبر می کند و بچگی های پسرش را می بیند. صبر می کند و دخترانگی های دخترش را می نگرد. صبر می کند تا همسرش و شریکش بیاید تا با او شام بخورند و گپی بزنند و در پایان شوهرش نه شام می خورد و نه فکر و ذهنش از شرکت بیرون می آید. اما او «صبر» می کند و می ماند. نه برای خودش بلکه برای خانواده اش. خانواده ای که آنقدر اهمیت دارد که در چند نمای بسته حلقه ی طاهره به عنوان نماد زناشویی نشان داده می شود.
«به همین سادگی» نقاشی از یک مادر است. مادری که فکر و ذکری جز خانواده و فرزندانش ندارد. «به همین سادگی» فیلم مادران است. مادرانی که دیده نمی شدند و نمی شوند. اما آنقدر زیبا و شاعرانه این مادر و علاقه به خانواده اش را به تصویر کشیده که انگار ما در میان خانواده ی خویشیم و انگار ماییم که اینگونه رفتار می کنیم. مادرانی که از نظر ما برای اینکه نگوییم بی کارند به آنها شغل «خانه داری» را دادیم. فقط برای اینکه بار کلمه ی بی کار را از رویشان بر داریم. اما هر چه کار هست برای آنها است. آنها که تربیت می کنند و در ازای این تربیت بی منت چیزی نمی خواهند جز توجه. جز نگاه محبت آمیز ما.
نوشته:مهدی انصاری